عشق یعنی...

 

سلام  دوستان به وبم خوش امدید

 

دوست جونیا نظر یادتون نره

با تبادل لینکم  موافقم

اگر هم به من نظر بدین منم به وب شما می یام ونظر  میدم

نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1398برچسب:,ساعت 19:44 توسط دینا| |

وااااااای بعد 4سال وبمو پیدا کردمممم

خاطراتم زنده شددددد یادش بخیر چقد بچه بودممم

نوشته شده در شنبه 23 مرداد 1395برچسب:,ساعت 1:4 توسط دینا| |

آشنایی با گروه 1 + 5

 

گروه پنج به علاوه یک (G 5 +1) میانجیان بین‌المللی حل مسئله هسته‌ای ایران هستند

گروه پنج به علاوه یک، از 5 عضو دائم شورای امنیتسازمان ملل (آمریکا، روسیه، چین، بریتانیا و فرانسه) و آلمان تشکیل شده و هدف آن هماهنگ کردن واکنش جهانی نسبت به برنامه‌های هسته‌ای ایران است.

دلیل نامگذاری به صورت 1+5 حضور پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد به همراه آلمان است و کار این گروه گرفتن تصمیم در مورد عملکرد هسته‌ای ایران می‌باشد.

نوشته شده در یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:,ساعت 10:26 توسط دینا| |

بچه ها پیشاپیش عیدتون مبارک

نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,ساعت 13:19 توسط دینا| |

 

خنده ام میگیرد

وقتی پس از مدت ها بی خبری

میگویی دلم برایت تنگ است

یا مرا به بازی گرفته ای

یا معنی وا ژه هایت را خوب نمیدانی

دلتنگی ارزانی خودت

همه صدای فریادم را شنیدند

توصدای سکوتم را بشنو

[ سه شنبه 22 اسفند 1391
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
] [ 10:56 ] [ fatemeh&javad ] [ 7 نظر ]

نوشته شده در چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:,ساعت 13:2 توسط دینا| |

قلمی خواهم ساخت از نی باغ بهشت

جوهری ازشیشه ی ذات

کاغذی ازصفحه ی دل

نور از شمع حیات

تا بنویسم همه جا نام زیبای عشقم را

  

سلام دوستان عزیزخوبید؟ خوشید؟ سلامتید؟

امید وارم لحظه هاتون همیشه خوب باشه.راستی بعد خوندن مطالب نظر هرگزززززز نشه فراموش 

دوستون دارم یه عالمه هرچی بگم بازم کمه

نوشته شده در شنبه 5 اسفند 1391برچسب:,ساعت 12:40 توسط دینا| |

 عجایب علم شیمی


نوشته شده در سه شنبه 5 دی 1391برچسب:,ساعت 10:12 توسط دینا| |

 www.taknaz.ir - تصاویر مخصوص محرم و عاشورای حسینی

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,ساعت 12:39 توسط دینا| |

 www.taknaz.ir - تصاویر مخصوص محرم و عاشورای حسینی
 

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,ساعت 12:35 توسط دینا| |

 

 

می خوام به گذشته برگردم......

 

 

می خوام دستاتو بگیرم بگم نرو.....

 

 

تویی اخرین امیدم...

 

 

داری میری و از دستم چیزی بر نمیاد جز سکوت ...

 

 

 

بجای رفتن باسه اخرین بار بگو دوسم داری....

 

بگو هنوز تو گوشه ای از دلت باسه من جایی هست....

بگو زندگی تازه ای به این معنا نیست که تو رو از زندگیم حذف کردم....

نمی خوام فراموشت کنم....

می خوام پای عشقت بسوزم......

 

نوشته شده در چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:51 توسط دینا| |

 
 
به شرجی ترین سایه می بارمت

ببین با کدام آیه می آرمت

غزل مهربان تر شده مهربان

به جان خودت
دوست می دارمت

نوشته شده در چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:,ساعت 13:47 توسط دینا| |

شخصي به همسرش مي گويد:

من عاشق تو هستم و بدون تو نمي توانم زندگي كنم!

اما اين عشق نيست، گرسنگي است!

شما نمي توانيد در آن واحد كسي را دوست بداريد و

هم بي تابانه نيازمندش باشيد.

عاشق واقعي كسي است كه معشوق خود را آزاد مي گذارد

تا خودش باشد

در عشق اجباري نيست

عشق يعني امكان انتخاب به معشوق دادن

براي آن كه كسي يا چيزي را بدست آوريد رهايش كنيد...

نوشته شده در یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:,ساعت 11:10 توسط دینا| |

وقتی دلت خسته شــد ،

نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:29 توسط دینا| |

http://s2.picofile.com/file/7186387197/tumblr_l24er7HHL01qb1tzzo1_500_large.jpg

می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند ....


نوشته شده در جمعه 10 شهريور 1391برچسب:,ساعت 13:34 توسط دینا| |

نوشته شده در جمعه 10 شهريور 1391برچسب:,ساعت 13:16 توسط دینا| |

 

  دقـــت کردـی وســطِ دعــوآ

 

 

 

اعصـــــآبت کــ ه دآغونه

 

 

وقــــتی میگــــ ه عــــزیزمـ...

 

 

 

بغضــت سنگــــین تر مـــیشـ ه:"


نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت 13:9 توسط دینا| |

درخلوت بي كسي ام خيال تو زمين گيرم ميكند

 

وقتي ميبينم دستهايي مرا به سوي خود ميخواند،دستهايي كه مهربانند...دست از پا نميشناسم

 

شتابان و نفس زنان خودم را ميرسانم...

 

خدايا..شده ام حوا.!هر طرف كه ميروم جز سراب چيزي نيست.يك خيال واهي..يك تبسم خشن..يك صداي مهربان كه

زير گوشم دلتنگيم را فرياد ميزند....خسته ام

 

....خسته از اين كه هر شب جلو آينه يك نفر تنهايي ام را به رخم ميكشد

 

از اين كه به چشمهايي مينگرم كه طوفان غمشان ساحل قلبم را ويران ميسازد.

 

                                                 محتاج يك لحظه آرامشم

                                                                           يك هم نفس

                                                                                  يك جرعه مهرباني.

نوشته شده در دو شنبه 6 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:18 توسط دینا| |

 
 
به سلامتی درخت! نه به خاطر ميوه ش, به خاطر سايه ش
 
 
به سلامتی ديوار! نه به خاطر بلنديش واسه اينکه هيچوقت پشت آدم رو خالی نميکنه
 
 
به سلامتی دريا!  نه به خاطر بزرگيش... واسه يک رنگيش
 
 
به سلامتی سايه که هيچوقت ادم رو تنها نميذاره!
 
 
به سلامتی پرچم ايران که سه رنگه ,تخم مرغ که دو رنگه ,رفيق که يه رنگه
 
 
به سلامتی همه اونايی که دوسشون داريم و نميدونن, دوسمون دارن و نميدونيم
 
 
به سلامتی نهنگ که گنده لات درياست
 
 
به سلامتی ز نجير نه به خاطر اينکه درازه, به خاطر اينکه به هم پيوستس
 
 
به سلامتی خيار نه به خاطر (خ)ش فقط به خاطر يارش
 
 
به سلامتی شلغم نه به خاطر (شل)ش به خاطر غمش
 
 
به سلامتی کرم خاکی نه به خاطر کرم بودن. به خاطر خاکی بودنش
 
 
به سلامتی پل عابر پياده که هم مردا از روش رد ميشن هم نامردا
 
 
به سلامتيه برف که هم روش سفيده هم توش
 
 
به سلامتيه رودخونه که اونجا سنگای بزرگ هوای سنگای کوچيکو دارن...
 
 
میخوريم به سلامتيه گاو که نميگه من ميگه ما....
 
 
میخوريم به سلامتی اينه که هميشه راستشو ميگه
 
 
به سلامتی تابلوی ورود ممنوع که يه تنه يه اتوبان رو حريفه
 
 
به سلامتی عقرب که به خاری تن نمیده(عرض شود که عقرب وقتی تو اتیش میره و دورش همش اتيشه با نيشش خودش ميکشه که کسی ناله هاشو نشنوه)
 
 
به سلامتی سرنوشت که نميشه اونو از سرنوشت
 
 
به سلامتی سيم خار دار که پشت و رو نداره
 
به سلامتی زغال که با همه ی سياهیش رنگ عوض نميکنه

نوشته شده در یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,ساعت 13:9 توسط دینا| |

خیلی سخته
 
خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی ...
 
خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری ...
 
خیلی سخته که روز تولدت ، همه بهت تبریک بگن ، جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای ...
 
 خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی ، بعد بفهمی دوستت نداره ...
 
خیلی سخته که همه چیزت رو به خاطر یه نفر از دست بدی ، اما اون بگه : دیگه نمی خوامت....

نوشته شده در یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:48 توسط دینا| |

دفتر عشـــق که بسته شـد
ديـدم منــم تــموم شــــــــدم
خونـم حـلال ولـي بــــــــــــــــــــــــدون
به پايه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونيکه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوري تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
براي فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا بايد فاتحه خونـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتي ميگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازي عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نميکنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاکيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاريکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــيم
دوسـت ندارم چشماي مـــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب ميشه تصميم تــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بـــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلـــــــــــرزه
بزن تير خـــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقــــت بود
بشنواين التماسرو

نوشته شده در یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:43 توسط دینا| |

 

 

 

واقعا....

 

نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:54 توسط دینا| |

من لياقت او را نداشتم يا او لايق من نبود؟؟؟؟

نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:1 توسط دینا| |

همه مرا به خنده های با صدا می شناسند

این بالش بیچاره

به گریه های بی صدا !

نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 21:59 توسط دینا| |

رووووووووووووووووووووووووو

فقط برای خودم هستم " مـــن...! "

خودِ خودمـــــــــ ـ ـ ـ ...

نه زیبایم و نه عروسکی و نه محتــــــاج نگاهی...!

برای تو که صورتــ ـــهای رنگ شده را می پرستـــی

نه سیرتــــــ آدمها را ،

هیــــــچ ندارمــــــ...

راهت را بگیر و برو....................

نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 21:50 توسط دینا| |

 

 

هنوز هم صدقه هایم به نیت سلامتی توست

 

 

هی بی وفا....

 

سلامتی؟؟؟؟؟

نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:9 توسط دینا| |

بی تو، مهتاب‌ شبی ، باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانة جانم ، گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید :

یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه، محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ‌ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دلداده به آواز شباهنگ

یادم آید ، تو به من گفتی : از این عشق حذر کن

لحظه ‌ای چند بر این آب نظر کن ،

آب ، آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است ،

باش فردا ، که دلت با دگران است !

تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن

با تو گفتم :‌ حذر از عشق !؟ – ندانم

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم

نتوانم

روز اول ، که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم …

باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم ، نتوانم !

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ، ناله تلخی زد و بگریخت …

اشک در چشم تو لرزید ،

ماه بر عشق تو خندید !

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم …

بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !

نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:6 توسط دینا| |

 

غم داشتن بخشی از زندگی ست، اما غمخوار نداشتن عذاب زندگی ست

 

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

نوشته شده در دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:,ساعت 14:3 توسط دینا| |

 

باصدام میام همه جا تو رو مینویسم

روی آینه گریه هام گونه های خیسم

ای که معنی اسم تو آسمون پاکه

ریشه صدا نبض عشق زیر پوست خاکه

 

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

نوشته شده در دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:,ساعت 13:53 توسط دینا| |

تنهايي رو در تنهايي تجربه کردن . . .
بهتر از اينه که تنهايي رو در کنار يکي ديگه تجربه کني

 

 براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

نوشته شده در دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:,ساعت 13:52 توسط دینا| |

چند سال دیگه
دو تا پسر دارن حرف میزنن
رضا : علی جون ابرو هاتو خیلی ناز برداشتی
علی : قربونت برم الهی ، پیش همون جواد آقا رفتم
رضا : کدوم جواد ؟
... علی: بابا جواد بلونده . همون آرایشگره که موهاشو مش استخونی میکنه
دو تا دختر دارن حرف میزنن
ژیلا : مرجان به اون سیبیل زنونت قسم وقتی لیلا اسمتو آورد می خواستم با چاقودسته شاخیه دو تیکه اش کنم
مرجان : ای ول بابا خیلی خانومی ، ولی ولش کن اینها مرام ندارن . سگو نباس با چاقو زد

نوشته شده در دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:,ساعت 13:43 توسط دینا| |


Power By: LoxBlog.Com