عشق یعنی...

 

 

 

واقعا....

 

نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:54 توسط دینا| |

من لياقت او را نداشتم يا او لايق من نبود؟؟؟؟

نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:1 توسط دینا| |

همه مرا به خنده های با صدا می شناسند

این بالش بیچاره

به گریه های بی صدا !

نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 21:59 توسط دینا| |

رووووووووووووووووووووووووو

فقط برای خودم هستم " مـــن...! "

خودِ خودمـــــــــ ـ ـ ـ ...

نه زیبایم و نه عروسکی و نه محتــــــاج نگاهی...!

برای تو که صورتــ ـــهای رنگ شده را می پرستـــی

نه سیرتــــــ آدمها را ،

هیــــــچ ندارمــــــ...

راهت را بگیر و برو....................

نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 21:50 توسط دینا| |

 

 

هنوز هم صدقه هایم به نیت سلامتی توست

 

 

هی بی وفا....

 

سلامتی؟؟؟؟؟

نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:9 توسط دینا| |

بی تو، مهتاب‌ شبی ، باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانة جانم ، گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید :

یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه، محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب

شاخه ‌ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دلداده به آواز شباهنگ

یادم آید ، تو به من گفتی : از این عشق حذر کن

لحظه ‌ای چند بر این آب نظر کن ،

آب ، آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است ،

باش فردا ، که دلت با دگران است !

تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن

با تو گفتم :‌ حذر از عشق !؟ – ندانم

سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم

نتوانم

روز اول ، که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم …

باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم ، نتوانم !

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ، ناله تلخی زد و بگریخت …

اشک در چشم تو لرزید ،

ماه بر عشق تو خندید !

یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم ، نرمیدم

رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم …

بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !

نوشته شده در سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:,ساعت 1:6 توسط دینا| |

 

غم داشتن بخشی از زندگی ست، اما غمخوار نداشتن عذاب زندگی ست

 

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

نوشته شده در دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:,ساعت 14:3 توسط دینا| |

 

باصدام میام همه جا تو رو مینویسم

روی آینه گریه هام گونه های خیسم

ای که معنی اسم تو آسمون پاکه

ریشه صدا نبض عشق زیر پوست خاکه

 

 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

نوشته شده در دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:,ساعت 13:53 توسط دینا| |

تنهايي رو در تنهايي تجربه کردن . . .
بهتر از اينه که تنهايي رو در کنار يکي ديگه تجربه کني

 

 براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

نوشته شده در دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:,ساعت 13:52 توسط دینا| |

چند سال دیگه
دو تا پسر دارن حرف میزنن
رضا : علی جون ابرو هاتو خیلی ناز برداشتی
علی : قربونت برم الهی ، پیش همون جواد آقا رفتم
رضا : کدوم جواد ؟
... علی: بابا جواد بلونده . همون آرایشگره که موهاشو مش استخونی میکنه
دو تا دختر دارن حرف میزنن
ژیلا : مرجان به اون سیبیل زنونت قسم وقتی لیلا اسمتو آورد می خواستم با چاقودسته شاخیه دو تیکه اش کنم
مرجان : ای ول بابا خیلی خانومی ، ولی ولش کن اینها مرام ندارن . سگو نباس با چاقو زد

نوشته شده در دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:,ساعت 13:43 توسط دینا| |

          عکس,عکس داغ,سایت عکس,

نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:40 توسط دینا| |

نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:39 توسط دینا| |


نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:31 توسط دینا| |

نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:29 توسط دینا| |


نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:22 توسط دینا| |

 

تا که بودیم نبودیم کسی

 

کشت مارا غم بی هم نفسی

 

تا که خفتیم همه بیدار شدند

 

تا که مردیم همگی یار شدند

 

قدر آن شیشه بدانید که هست

نه در آن موقع که افتاد وشکست

نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 22:20 توسط دینا| |

عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست...!!!

 عشق این است که

یکی برای دیگری چتری  شود

و دیگری

هرگز نفهمد

که  چرا خیس نشد ...

نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 13:12 توسط دینا| |

را آدما نمیدونن بعضی وقتها خداحافظ یعنی نذار برم

یعنی برم گردون ، سفت بغلم کن ، سرمو بچسبون به سینت و بگو

 

خداحافظ و زهر مار، بیخود کردی میگی خداحافظ

مگه میذارم بری ، مگه الکیه

چرامی ذارن بری؟

چرا نمیفهمن نمیخوای بری ؟

؟ چرا ؟

نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 13:12 توسط دینا| |

رایـ ـــم مهم نیسـ ـــت چه میشـــود؛

به همــــه ی باورهـ ـــایم سوگنـ ـــد

هیچ چیـ ـــزی برایــ ــم مهـ ـــم نیسـ ــت!

فراموشـ ــت نمیکنـ ـــم

یک کـ ـــلام

و این یعنـ ـــی

نهایـ ـــت خوشـ ــبختی!!

نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 13:10 توسط دینا| |

 همه چیز با تو شروع شد

 اما هیچ چیز بدون تو تمام نمیشود

 حتی همین دلتنگی های من ...

نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:47 توسط دینا| |

نفسم میگیرد

در هوایی که نفس های تو نیست ...

نفسم = تـــــــــــــو

 

نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:46 توسط دینا| |

آبــــــــــــــــی باش مثل آسمان

بگذار تا عمری هست

سر به هوایه تو باشم.... 

نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:45 توسط دینا| |

گریان شده دلــــــــــــم

                                      همچون دخترکی لجباز ...

                                         پا به زمین میکوبد

                                            تو را میخواهد

                                         فقـــــــــــط تو را .... 

نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:44 توسط دینا| |

.... تنهایی آدمها

 

به اندازه عمق یه دریاست ...

ولی برای پر کردنش

یک لیوان محبت کافیه !!!

نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:43 توسط دینا| |

گاهی “دوست داشتن” پنهان بماند قشنگ تر است

 

دوست داشتن را باید کشف کرد ؛

 

درک کرد ،

 

 

و از آن لذت برد …

نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:42 توسط دینا| |

شق

چیز عجیبی نیست

همین است

که تو دلت بگیرد

و من

نفسم...

نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:32 توسط دینا| |

  نــگو بار گران بودیم و رفتیم

  نــگو نا مهربان بودیم و رفتیم

                      آخه اینها دلیل محکمی نیست

            بـــگو با دیـــگران بــودیم و رفتي

نوشته شده در شنبه 28 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:31 توسط دینا| |

يادته

نوشته شده در جمعه 27 مرداد 1391برچسب:,ساعت 15:21 توسط دینا| |

نوشته شده در جمعه 27 مرداد 1391برچسب:,ساعت 15:19 توسط دینا| |

 

نوشته شده در جمعه 27 مرداد 1391برچسب:,ساعت 15:16 توسط دینا| |

بچه ها عيدتون بيشابيش مبارك....


تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net


نوشته شده در جمعه 27 مرداد 1391برچسب:,ساعت 14:55 توسط دینا| |

برای تو می نویسم...

برای تویی كه تنهایی هایم پر از یاد توست...

برای تویی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...

برای تویی كه احسا سم از آن وجود نازنین توست ...

برای تویی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

برای تویی كه چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...

برای تویی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...

برای تویی كه وجودم را محو وجود نازنین خود كردی...

برای تویی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...

... تویی كه سـكوتـت سخت ترین شكنجه من است برای

برای تویی كه قلبت پـا ك است ...

برای تویی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است...

برای تویی كه عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی كه عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی كه غمهایت معنای سوختنم است...

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...
نفيسه جون دوست دارم

نوشته شده در جمعه 27 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:44 توسط دینا| |

 

سلام..............سلام......................سلام......................سلام..................سلا....

دوستای گلم خوبین؟خوشین؟سلامتین؟چه خبرا؟

ازاینکه یه مدتی نبودم بایدببخشید.....

EmoticonEmoticonEmoticonEmoticonEmoticonEmoticonEmoticonEmoticon

نوشته شده در جمعه 27 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:20 توسط دینا| |

 

نوشته شده در جمعه 27 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:15 توسط دینا| |

 

 رفتنت

نبودنت

 

نامردیت


هیچکدوم نه اذیتم کرد نه واسم سوال شد


فقط یه بغض داره خفم میکنه

 

چجوری نگات کرد که منو تنها گذاشتی ...؟

نوشته شده در جمعه 27 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:15 توسط دینا| |


 
 

نوشته شده در جمعه 27 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:12 توسط دینا| |

 

مرا نگاه کن ببین چه انتظاری به روی پلکهایم خانه کرده است .

 

غم را از چشمانم فقط تو میتوانی بخوانی

 

خود را به ندانستن نزن - می دانم که میدانی غصه در دلم خانه کرده است

 

نمیخواهم غصه ام را بخوری اما قصه ام را بدان


نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,ساعت 18:18 توسط دینا| |

 

توراحس میکنم هردم...


که با چشمان زیبایت مرا دیوانه کردی...


من از شوق تماشایت...


نگاه از تو نمیگیرم....


تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار....


ولی...افسوس...این رویاست....


تمام آنچه حس کردم،تمام آنچه میدیدم....


تو با من مهربان بودی...


واین رویا چه زیبا بود....


ولی.... افسوس.... که رویا بود....

نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,ساعت 18:16 توسط دینا| |

 
چه ساده شکست ...

چه ساده شکست و رفت دلی را که فقط برای او می تپد ، باورش مشکل است با دوریش چه کنم؟تا کی در انتظار دیدارش ؟؟؟؟


تا کی در انتظار شنیدن آهنگ صدایش؟تا کی با گریه شب هایم را به سحر رساندم؟تا کی نبودنش و ندیدنش آزارم خواهد داد؟


چیست این زندگی؟مقصودش چیست؟انتهایش نصیب کیست؟این را با تمام وجود می گویم که ای زندگی هرچه خواهی با من کن اما این را بدان تا ابد با خاطره هایش زندگی خواهم کرد ،

 

آری توانستی از من جدایش کنی جسمش را از جسمم جدا کردی ، اما افسوس که هیچگاه روحش از من


جدا نخواهد شد ، با عشقش چنان زنجیری ساخته ام و بر گردن افکنده ام که هیچگاه از هم نخواهد گسست دل در گرو مهربانی اش با لذت دنیا خداحافظی کرد ،

 

می دانم سرنوشت چنین نوشت و تو ای روزگار بی رحم چنین کردی ، با خود چه پنداشتی ؟ پندارت این بود که اگر او را از من بگیری همه چیز تمام خواهد شد  زندگی را از من گرفتی

 آرامشم را صلب کردی دوریش عذابم می دهد می دانم در انتها نیز از غم فراقش در گوشه ای از قبرستان تاریک و سرد دفن خواهم شد اما این را بدان تا آنگاه که دلی در سینه دارم

 او را خواهم پرستید با ذره ذره وجودم مگر این که زمانه سینه ام را  بشکافد و دل از وجودم جدا کند آن روز همان روز مرگ است روزی که روح از تنم جدا شده ، روزی که یادش را از دل بیرون کنم


روح از جان بیرون کرده ام و اما تو ای ستاره ی شبهای تیره و تاریکم تنهایم گذاشتی ولی بدان که تا همیشه مرحم و محرم دلم خواهی ماند و جزء


تو هیچکس  در کوچه پس کوچه های دلم جایی نخواهد یافت این دل تا بی نهایت تقدیم به توست. تقدیم به تویی که همواره یادت آرامش بخش زندگیست.

نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,ساعت 18:15 توسط دینا| |

 

 بهانه های دنیا تو را از یادم نخواهند برد

                                       من تو را در قلبم دارم

                                                           نه در دنیا

http://enntezarebipayan.persiangig.com/00yade-to.jpg

 

ياد گرفتم که عشق با تمام عظمتش دو سه ماه بيشتر زنده نيست

 

ياد گرفتم که عشق يعني فاصله و فاصله يعني دو خط موازي که هيچگاه به هم نمي رسند

 

ياد گرفتم در عشق هيچکس به اندازه خودت وفادار نيست

 

 و

 

ياد گرفتم هر چه عا شق تري ،

نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,ساعت 18:14 توسط دینا| |

 


 
اما ...

اما عزیز خسته و داغدار من...

با همه اشتیاقم...

بگذار در سودای با تو بودن بمانم

بگذار هیچ جلوه ای از زمین در تصویر عاشقانه و خدایی خیال من نباشد

بگذار در اشتیاق دیدار تو بمانم...

بگذار نفسهایم در آرزوی دیدار تو به شماره افتد...

بگذار همه آن چیزهایی که خدا بی حضور مادی تو

بر من بخشیده است...دست نخورده بماند

بگذار لطافت انتظار را در سینه پر اندوه خود

به تمامی لمس کنم.....

بگذار افقهای خیالم را برای دیدار تو

به نظاره بنشینم....

بگذار خلوتگاه درونم با هاله ای از نور خدایگونه روحت پوشانده شود...

بگذار در حسرت دیدار تو بمانم...

بگذار سوز و گداز سینه ام....پر جوش بماند...

بگذار پر التهاب بمانم....

بگذار همیشه و برای ابد....

دلتنگ تو بمانم...

نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,ساعت 18:12 توسط دینا| |

 

کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه

خودت میدونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه

کنارم هستی و باز هم بهونه هامو میگیرم

میگم:وای چقدر سرده میام دستاتو میگیرم

یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم

از اینجا تا دم دربرهم بری دلشوره میگیرم

فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن با هم

محله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم

میدونم که یه وقت هایی دلت میگیره از کارم

روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم

تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری

تو هم از بس منو میخوای یه جورای خودآزاری

کنارم هستی و انگار همین نزدیکیاست دریا

مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا

قشنگه ردپای عشق میاد زیر چتر برف

اگه حاله منو داری می فهمی یعنی چی این حرف

میدونم که یه وقت های دلت میگیره از کارم

روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوست دارم

تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری

تو هم از بس منو میخوای یه جورای خودآزاری

نوشته شده در پنج شنبه 26 مرداد 1391برچسب:,ساعت 18:8 توسط دینا| |

 

سلام دوستان من برگشتم

نوشته شده در دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,ساعت 12:18 توسط دینا| |


Power By: LoxBlog.Com