عشق یعنی...

در نگاه پر فروغت در آماقه سوکوتت تنها محبت را میبینم مهر تو در زره زره ی وجودم رخنه
کرده و حال به زیبا ترین و مقدس ترین واژه یعنی مادر قسم می خورم که دوستت دارم.
مادر عزیزم روزت مبارک
……………………….
مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران
مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد.
روزت مبارک مادر خوبم

………………………
زیباترین واژه بر لبان آدمی واژه مادر است. زیباترین خطاب مادر جان است.
مادر واژه ایست سرشار از امید و عشق. واژه ای شیرین و مهربان که از ژرفای جان بر می آید. روزت مبارک مادر

……………….

نوشته شده در شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 15:53 توسط دینا| |

 

 

شعر و عکس عاشقانه بسیار زیبا

چند سال پیش …

وقتی كه تركم می كردی ؛

گفتی كه از یاد ببرم ؛ هر آن چه بین مان بود
………
و من نیز اسمت را

بر در و دیوار نوشتم

تا خاطرم باشد كه باید …

فراموشت كنم !

نوشته شده در دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 13:43 توسط دینا| |

قطره های اشک بی قرار نوازشگر گونه هایم است، چه کنم که اشک قشنگترین بهانه است برای گفتن از بی تو بودن، برای بیان دلتنگی و برای بیان تنهایی

 

640x449px , 167KB , pc9b89f90ac7b2....jpg

                   Do you know of my lov

نوشته شده در دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 13:42 توسط دینا| |

خسته ام!

نه اینکه کوه کنده باشم نه ...!

دل کنــــــــده ام!

 

 

نوشته شده در دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 13:32 توسط دینا| |

 

تو همه جا هستی و من از تو بی خبرم،صدایم میکنی و من نمی شنوم ،تو نگاهم می کنی و من نمی بینم

 

میدونی چیه دوست من...

من مثل خیلی از آدما، اسیر زندگی های امروزی شده ام؛زندگی هایی که آدماش سرد شده اند و گرمای محبت در آنها نقشی نداره،زندگی هایی که ویروس عجله و شتاب همه رو بیمار کرده و هیچکس حتی فرصت یه سلام کوچولو رو هم نداره

 زندگی هایی که همه از هم بی خبرند و فرصت آشتی و مهربونی جای خودش رو به قهر و نامهربونی داده؛زندگیهایی که آدماش شاهد پرواز قاصدک امید نشستن و در عوض کاکتوس یاس و نا امیدی به زندیگیشون سایه انداخته،زندگیهایی که پل شادی پرپر شده و خار غم روح و روان رو زخمی می کنه ،زندگیهایی که حضور خدا در اونها کمرنگ شده و آدماش خدایی نیستن.

ای خدای من

میدونم تا تو فاصله ای نیست فاصله ی من تا تو به اندازه ی یک نیایش خالصانه و به اندازه ی یه نگاه صمیمانست.

با نگاه مهربون و لبخند شیرینت نامهربونیهای منو ببخش و به خاطر اینکه تو را فراموش کردم سرزنشم نکن.

دست نیازم را به درگاهت بلند میکنم و از صمیم قلب صدایت می زنم.

خدای من دوستت دارم...دوستم داشته باش 

نوشته شده در دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 10:46 توسط دینا| |

در گذرگاه زمان خیمه ی شب بازی دهر. با همه تلخی شیرینی خود می گذرد

       عشق ها می میرند رنگها،رنگ دگر می گیرند 

و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا می ماند

نوشته شده در جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 11:29 توسط دینا| |


يه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت :

عزيزم چند روزه مادر بزرگت مبايلشو جواب نميده . هرچی SMS هم براش ميزنم
باز جواب نمیده.   online هم نشده چند روزه . نگرانشم .
چندتا پيتزا بخر با يه اکانت ماهانه براش ببر . ببين حالش چطوره .
شنل قرمزی گفت : مامی امروز نميتونم .
قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس مهربون بريم ديزين اسکی .

نوشته شده در جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 11:12 توسط دینا| |

سلام بچه ها....

اگه دیر به دیر میام  برای اینکه امتحاناتم شروع شده ولی گاهی وقتا سری می زنم

 

نظر یادتون نره

 

نوشته شده در یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 19:37 توسط دینا| |


Power By: LoxBlog.Com